١. از سایت 98یا بدون اجازه نویسنده رمان کپی نکنید!!!

2. رمانای سایت 98یا رو با ذکر منبع در اولین پست و آخرین پست رمان به صورت لینک بذارید!!!

3. کتاب های نشر علی و رمان های خانم حمزه لو رو در وب قرار ندید!!!

4. هر نویسنده روزی 4 یا 5 پست بیشتر نذاره!!!

5. سایز نوشته ها رو 4 قرار بدید!!!

6. داخل نظرات چت نکنید!!!

سلــــــــــــــــــــام دوستای گلم

خوبین؟خوشین؟

دلم براتون تنگ شده شدید!!!

خوب دوستای قدیمی که خبر دارن قبلا وبلاگمون و تو بلا گ فا داشتیم ولی ب دلایل نامعلومی بستنمون!!!

خدا ازشون نگذره بار اولشون نیست!!!

تا وب میاد جون بگیره همین بساط و داریم!!!

حالا اینا رو بی خیال

خیلی خوشحالم که دوباره پیش همیم!!

امیدوارم بتونیم باهم اوقات خوشی رو داشته باشیم با کمک هم !!!!

بـعـضــی وقــتا آدم عــجيـب دلــش ميخـواد يکـی بهـش گيــر بــده !
ازش بـپــرسه کجـايــی؟؟؟
کجــا ميــری؟؟؟
کی ميـــای؟؟؟
رســيـدی زنـگ بـــزن !!
هــوا ســرده لبـاس گــرم بـپـــوش ...
تـــا ديـــر وقـت بـــيـدار نــمـــون ...
حـــتـی بــاهــات قـهــر کـــنـه ، باهــاش قهــر کــنــی...
نـازت رو بکـشـــه !
نـصـفــه شــبـی بـهـت اس ام اس بـــده ...
بـــدونــی تــو بــي خــوابيــاشـــم بـه يــادتـــه ...
بـــايـد يکــی بـاشــه نـگـرانـت بـاشـه ! ...
بايــد يـکــی باشــه بـهـت بگــه : مــواظـب خـــودت بــاش ! ...
آدم هـی مـيخــواد بــه روی خـودش نـيــاره، هــی بـگــه هـميــنـجــوری خــيـليـــم خـوبــه !
ولی يه وقــتــايی ديگــه نـميـــشــه، ديگـه نـميــتـونـــه

پسر است دیگر
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
از زور کادو ولنتاین دعوا راه میاندازد ، قهر میکند که ندهد
اما کور خوانده است..

دختر است دیگر

میگیرد

دستم به آرزوهایم نمی رسد

آرزوهایم بسیار دورند...

ولی درخت سبز صبرم می گوید:

امیدی هست...خدایی هست...

این بار برای رسیدن به آرزوهایم یک صندلی زیر پایم می گذارم

شاید این بار دستم به آرزوهایم برسد

همهے دنیا در حکم دوربین عکاسیــﮧ

لبخــــ :) ــــد بزنید

میخواهَمــــ سوار یِک تـآب شومـــــــ

بعد کهـ اوج گِرِفتـــــ

خودَمو پرتــــ کُنـــَم اَز روش

آره دیووونِگیهـ

وَلی این دیوونِگی رو دوس دارَمــــــ ...

خلاصه ..
سمن چند ساله که با کلی عشق ومحبت دو طرفه با قادر ازدواج کرده ولی خدا صلاح ندونسته تا حالا بچه دار بشه ..همه بهش انگ میچسبونن که نازاست که بچه اش نمیشه ..سمن دلش پر از غصه است ..
مخصوصا طایفه ی شوهرش بهش زخم زبون میزنن وازارش میدن ...تا اینکه یه روزبعد از چهارسال وقتی قادر نیست ..مادرشوهرش..سمن رو از خونه وکاشونه اش بیرونش میکنه... اون هم به جرم نداشتن بچه ...اون هم به خاطر صلاح ومصلحت خدا ...
سمنِ اواره ..سمن ِبیچاره ...راهش میوفته به درخونه ی زینال ..پسرعموی سخت گیرش ..مرد سوخته دراتش گذشته ...مردی که با صورت نیم سوخته وپوست چروکیده ی دستهاش ...غاصبیِ برای زنهای اطرافش ...تلخ وسخت ..تند وبی رحم ...
دقیقا تو همین روزهاست که قضا وقدر خدا عوض میشه ...نطفه ی شکل گرفته در بطن سمن بارور شده و سمن داره مادر میشه ...
ولی حالا باید دید ایا مرد بددهن وشکاکی مثل قادر شوهر سمن حاضر به قبول این بچه هست ؟...یا این بچه به جرم نکرده ..به گناه نشده... مهر هر.زه به پیشونیش میخوره وطرد میشه ...

پسرا کارشون به آرایش کردن

تو دستشویی دانشگاه نرسه

صلواااااااااااااااااااااااات

دوست داشتن یا عشق؟؟؟

دوست دارمت با عشق

آفریدگار چشمان \"تــــــــو\"

پرستیدن دارد!!!

خلاصه داستان :وکیل جوان و موفقی با پیشنهاد عجیبی برای حل مشکل دختری از طریق خواند دفتر خاطراتش مواجه میشود و در همان ابتدای داستان متوجه می شود که این دختر را می شناسد و ... این رمان برداشتی آزاد است از یک اتفاق واقعی

عاشق این رمانم!عالیه

منبع:

نودوهشتیا

اینم راس میگه

همینطور شده متاسقانه

___________

قسمت آخر

منبع : 98ia.com

نودوهشتیا

راس میشه

درگیر افکار اون نارنجی ام که شکست عشقی خورده !

هرچند اعتقادی به این مزخرفات ندارم !

ولی

امیدوارم فال قهوتون از اول به اینصورت باشه

اگر کسی را دوست داری

بهش بگو

زیرا قلب باکلماتی که

ناگفته میماند میشکند!

در ببندید و بگویید ک من/

جز از او از همه کس بگسستم/

کس اگر گفت چرا باکم نیست/

فاش گویید ک عاشق هستم

تو رفته ای و من افتاده ام...

تو از دست و من از پا...

دعای باران چرا؟

دعای عشق بخوان

این روزها دلها تشنه ترند

تا زمین ها...

میدونی چراوقتی گریه میکنی آروم میشی!!!

چون اشکهای سردت قبل ازاینکه سرازیربشه یه سری به قلبت میزنه.

بعدقلبت که خیلی داغه حرارتشومیده به اشکات واشکات گرم میشن

اونوقت اشکات هم سرماشونو میدن به قلبت...

این جوریه که اشکات گرم میشن وقلبت سردوآروم

اسم کتاب:روز نود و سوم
نویسنده:نیلوفر قائمی فر

خلاصه رمان:
این رمان ،دومین اثر منه و موضوعش این طوری شروع میشه...
امیرر محمد یه پسر 28 -29 ساله است که به خاطر ناتوانی ای که در ازدواجش داشته ،همسرش ازش جداشده و اون بعد طلاق به فکر درمان خودش میفته ؛دوره درمان که تموم میشه پزشک و روان شناسش بهش پیشنهاد میدن که قبل ازدواج مجدد مدتی خانومی رو عقد موقت کن تا از درمان خودت مطمئن بشی و بعد ازدواج کن
حالا امیر محمد کی رو انتخاب میکنه؟هیفا رو
هیفا کیه؟در ادامه رمان بخوونید ...
فقط اینو ازش میگم که یه شاهزاده عرب که .... که... خب رمانو بخونید ....
حالا چرا روز نودو سوم؟!!! تو رمان معلوم میشه

ولنتاین چیست؟

روز غیرایرانی؛ک پولمان را حروم میکنیم تا برای شریک زندگی دیگران کادو بخریم!

این و راس می گه!!!

نودوهشتیا

هنوزهم تورا دل ميخواهد...

گاهى بهانه ات را ميگيرد...

ببخش اورا...

يادش ميرود

كه

رفته اى ديگر... !‏

خلاصه رمان: داستان در مورد دختریه که به خاطر درآوردن خرج خودش وارد یه خونه میشه تا همدم یک زن میانسال باشه،اما متوجه میشه اون خونه زیاد شرایط طبیعی نداره...

نودوهشتیا